یادداشتی بر فیلم ماد






Mud 2012

 Director: 


     Writer:  



 Stars:  





ماد

تام: ماد پدر نداره.تا جایی که می دونم مادری هم نداره.اولین باری که دیدمش تو جنگل زندگی می کرد

**********

نکبون:من از مارها متنفرم

ماد:چون که خدا خلقشون کرده که ما ازشون بترسیم. ما خیلی وقت پیش از این که به این دنیا بیایم می دونستیم که باید از اونا بترسیم

**********

ماد داستان عاشق شدنش را این گونه تعریف می کند.

10 سالم بود داشتیم با جونیپرتو رودخونه  شنا می کردیم که یه مارآبی نیشم زد  جونیپر منو برد بیمارستان دکترا گفتن باید بعد بیست دقیقه می مردم ولی یک ساعت طول کشید تا جونیپر منو ببره اونجا.چشم که باز کردم و اونو اون جا دیدم انگار کل دنیا از هم پاشید و دوباره به هم وصل شد  می دونستم که از اون به بعد هر کاری براش می کنم.

و از همین جاست که سفر ماد آغاز می شود با نیش مار

وقتی که الیس و نکبون( والبته ما ) برای اولین بار ماد را می ببینند او در قایقی بالای یک درخت در جنگل زندگی می کند. در جنگلی زیبا و بکر در جزیره ای کوچک . جزیره ای که تا به آخر جز این سه نفر هیچ کس آن جا نمی اید.)

او حاظر نیست جزیره را  ترک کند . وقتی الیس به او می گوید جونیپر به شهر امده و می شود شبانه به شهر رفت می گوید حالا نه و فردا. فردا هم نمی رود و از الیس و نک می خواهد که جونیپر را به انجا ببرند.

حتی بعد از این که جونیپر نمی اید او باز هم جزیره راترک نمی کند و تنها بعد از مارگزیدگی الیس بالاخره جزیره را رها می کند.

رابطه ماد با مار رابطه ای دیرینه است از کودکی شروع شده او ماری خالکوبی شده بر بدن خود داردو می گوید که: ما خیلی وقت پیش از این که به این دنیا بیایم می دونستیم که باید از مارها بترسیم.او با نیش مار به جزیره وارد می شود و با نیش مار آن را ترک می کند.

این ماد کیست و این جزیره چیست؟

تام می گوید که برای اولین بار ماد را در جنگل دیده ( احتمالن حدود ده سالگی ماد) و در جواب سوال نک که می گوید آیا او پدر ماد است می گوید ماد پدر و مادر ندارد.

یکی از معانی Mudگل است. او پدر و مادری ندارد در جنگل زندگی کرده و می کند و گویی به جر جونیپر هیچ چیز برایش اهمیتی ندارد .

ماد خود را بی خانمان توصیف می کند چون که در آن لحظه خانه ای ندارد.ولی گویا او تمام عمر بی خانمان بوده و ساکن جزیره.جزیره ای که به بهشت-دوزخ می ماند.از لحظه ای که او با جونیپر اشنا شده و از لحظه ای که مار او را نیش زده و عاشق جونیپر شده او وارد این جزیره(بهشت-دوزخ)شده. او سالها به دور از واقیت به سر برده همیشه اسیر واقیت ذهنی خویش بوده.

ایا ماد با اسطوره آدم و. حوا مرتبط است و آیا این جزیره به نوعی بهشت است؟

به گمان من به استناد نشانه های واضح آری .

مار چه به لحاظ پیش برنده داستان و عنصری روایی و چه نشانه ایی معنایی نقش پررنگی دارد.

 وجزیره انگار تجسم ان همه سال تک افتادگی ماد است . از وقتی که او عاشق می شود دنیا برای او محدود به جونیپر و از آن مهمتر خود عشق می شودگویا مابقی زندگی برای او از اهمیت چندانی برخوردار نیست. در واقع می شود گفت که رابطه او با زندگی و دنیا بالکل قطع است.او با تمام توان از واقعیت می گریزد. . جونیپر با مردهای بسیاری بوده ولی برای او جونیپر نه زن که خود عشق است . و این اشاره معنی دار که جونیپر ازمرد دیگری حامله شده و نه از او تایید می کند که جونیپر برای او عشق است نه جنسیت.(رابطه الیس با زن ها  هم همین گونه است وچندان توجهی از نظر جنسی به انها ندارد بر عکس نکبون)

ماد اعتقادی غریب به پیراهن خود دارد می گوید که در داخل استین پیراهن چشم گرگ دوخته شده و این پیراهن بیش تر از اسلحه از او محافظت می کند. حاظر می شود اسلحه را با نک معامله  کند ولی پیراهن را نگه می دارد . فقط یک بار می بینیم که او در اوج نا امیدی از جونیپر پیراهن خود را در اورده است و حتی شب  اتشی بزرگ افروخته انگار که از همه چیز خسته شده ولی چون  توان خروج از جزیره را ندارد می خواهد از این طریق ( آتش و بیرون آوردن پیراهن) خود را تسلیم کند. ولی از ان جا که ماد خود به این جزیره امده خودش هم باید آن را ترک کند.و در پایان ماد را می بینیم که در کنار تام رها از جزیره و بدون پیراهن بر قایق ایستاده

 

ماد با نیش مار و با عاشق شدن به جزیره ای وارد می شود که هم بهشت است و هم دوزخ ودر نهایت با نیش ماری دیگر است که او از جزیره خارج می شود.

 

الیس

 

نکبون:اگه بابات بفهمه اومدیم اینجا ما رو می کشه

الیس: نگرنی من از بابام نیست

**********

اگر سفر ماد سفربرخورد با عشق است سفر الیس سفر برخورد با واقعیت است.

الیس از اتاق تاریک کودکانه خود شروع می کند و به روشنایی واقعیتی تلخ و بزرگسالانه می رسد.

الیس با پدر و مادرش در خانه ای قدیمی بر حاشیه رودخانه زندگی می کند ( یک خانه قایقی که از پدربزرگ به مادرش ارث رسیده )پدر ماهیگیر-ماهی فروش است .الیس و پدر عاشق رودخانه و این محیط ارام و دور از شلوغی هستند. . مادراما از این نوع زندگی خسته شده و خواهان تغییر است او می خواهد به شهر برود. وبحران شروع می شود. الیس به عشق شک می کند و پدر هم برمتزلزل بودن عشق تاکید می کند.

در این احوال ماد بر الیس ظاهر می شود.یک عاشق تمام عیار.الیس عاشق دختری زیبا و دوست داشتنی (می پرل)  می شود عشق واقعیت می یابد درخشنده و کامل .

الیس  به ماد و به عشق ایمان دارد وقتی می فهمد پلیس به دنبال ماد است و نک دوستش می گوید او ادم خطرناکی است نمی پذیرد و دلیلش هم این است که ماد عاشق است.حتی بعد از اینکه پی می برد ماد کسی را کشته تنها سوالش این است که  برای محافظت از جونیپر این کار را کرده؟( برای محافظت از عشق نه مثل پدر و مادرش که به سادگی عشق را فراموش کرده اند)

ولی از ان جا که الیس در دنیای واقعیات زندگی می کند ترک های این دنیا کم کم خود را به رخ می کشند . تام  ماد را ادمی عوضی  می نامد و جونیپر می گوید ماد دروغگویی مادر زاد است . می پرل بعد مدت کوتاهی الیس را رها می کند

در تصور الیس ( و ماد )اگر او عاشق کسی باشد پس طرف مقابل هم باید به این عشق پاسخ دهد ولی او زود در می یابد که این گونه نیست که گاهی عشق همان گونه که پدرش گفته بود می تواند بسیار متزلزل و ناپایدار باشد.

اگر ماد با نیش مار به برزخ عشق وارد می شود وسالها در جزیره خود تک وتنها و به دور از واقعیات به سر می برد  الیس با مارگزیدگی خیلی زود این مرحله را پشت سر می گذارد و در روشنایی واقعیت (هر چند تلخ) می ایستد .او همچنان در پی عشق خواهد بود هر چند اینک می داند که عشق هم مثل باقی چیزهای این زندگی کامل نیست .مثل خانواده خودش و جدایی پدر و مادرش.