اشعار دیوانگی

اشعار دیوانگی


هرگز از تو چیزی به آن ها نگفتم . . . اما


تو را دیده اند که تن می شویی در چشمانم .



    **********


امشب با تو نخواهم بود

امشب در جایی نخواهم بود

امشب کشتی هایی خریده ام با بادبانهای بنفش

که تنها در بندر چشمان تو پهلو می گیرند

و هواپیماهایی

که با نیروی عشق تو به پرواز در می آیند

امشب با کاغذ و مداد رنگی که خریده ام

سر آن دارم که تمامی شب را

با کودکیم سر کنم .


  *********


به تو قول دادم

تا پنج دقیقه دیگر بروم

اما جایی برای رفتن دارم؟

باران هنوز سرگردان خیابان هاست

جایی برای سرپناه نیست؟


اکنون که تو دریایی

بادبانی

سفری

نمی شود ده دقیقه دیگر

با تو بمانم

تا بند آمدن باران؟




نزار قبانی

نظرات 3 + ارسال نظر
نیک خو قشمی پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ http://www.nikkhoo.blogfa.com

سلام قشنگ بود لذت بردم دوست عزیز

مهتاب کرانشه جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ http://mahtabk2.blogfa.com

کارهای نزار قبانی رو دوست دارم.اینها هم شعرهای زیباییه.ممنون ...حالا که اهل شعر هستید به وبلاگ شعر هم سری بزنید.

فراز شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ

ظاهرا این روزها همه با نزار قبانی روزها رو بسر می برند
...
تا وقتی تو مهربان باشی دنیای مهربانی داریم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد